۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

نقش اجتماعی وسیاسی زنان در اجتماع

شاید از زنان گفتن دشوار باشد چه آنکه حساسیتهایی را ایجاد میکند ولی باید این تابوها را شکست از زنی که در طول تاریخ نقشش فراز ونشیبهای زیادی داشته است وهمواره دچار تغییر می شده است والبته امروز پیش از هر زمانی درمورد نقش زنان صحبت میشود ،هدف از این نوشته بررسی نقش اجتماعی وسیاسی زنان در اجتماع ،بویژه ایران وموانع ومشکلاتی که در این راه وجود دارد وکارهایی که باید برای ورود هر چه بیشتر زنان در اینگونه مسائل انجام داد ودر این نوشته بحث بر سر حقوق مساوی زن ومرد نشده چون در مجال این نوشته نمیگنجد وشاید برای زمان دیگری مناسب باشد .
در جامعه امروز ایران بر خلاف دهه های پیش نقش زنان به نسبتی پررنگ تر شده وحرکتهای نه چندان بزرگی هم انجام شده که خود قابل تقدیر است اما همچنان در عمل ومحتوا آنچنان که میبایست اانجام نشده است وهنوز راه طولانی وجود دارد این حرکت که از زمان انقلاب مشروطه نمود بیشتری در ایران پیدا کرد وزن به عنوان ضعیفه ای که شناخته میشد ودر اندرونی محفوظ بود برایش نقش دیگری تعریف شد واین آغاز راهی شد که تا امروز ادامه دارد ولی همیشه موانع ومشکلاتی در این راه وجود داشته که براحتی وبه سادگی قابل حل نمیباشند بلکه باید با جدیت همه ،بالاخص خود زنان این موانع مرتفع شود ،شاید اولین مانع در راه ورود اجتماعی زنان به جامعه ،نظام مرد سالارانه جامعه ماست که بصورت فرهنگی عمیق در آمده است وبیشتر قوانین ورفتارها از این فرهنگ سرچشمه میگیردمثلا بیشتر شغلها ومناصب حکومتی برای مردان تعریف میشود شغلهایی که زنان هم براحتی میتوانند انجام بدهند وشاید حساسیت آنهادر انجام دادنشان بیشتر باشدونکته دیگر اینکه در بیشتر خانواده های ایرانی زن نقش دوم را در تصمیم گیریهای مهم در خانواده ایفا میکند واگر زنان دخالت کنند انگ زن زلیلی به مرد داده میشود واین دو نگرش هر دو مشکل دارند بلکه باید زن ومرد در تصمیم گیریها مکمل هم باشند وآن موقع مهم نیست که چه کسی حرف آخر را بزند .
شاید یکی از دلایل اصلی عدم ورود زنان به مسائل اجتماعی وسیاسی، خود زنان میباشند که کمتر به این گونه مسائل وارد میشوند وبه آنها علاقه نشان میدهند وبقول یک دختر که میگفت اینقدر مشکل از قبیل نوع پوشش،رنگ لباس وغیره برایمان درست کرده اند که فکر کردن به این مسائل دیگر مجالی نمیدهد، درست است همه عوامل دخیل هستند ولی اگر زنان نقش فعالی در جامعه وسیاست میخواهند باید سخت کوشی کنند وسختیها را بجان بخرند ودخیل شدن در قدرت اجرایی کشور را حق خود بدانند درست است زنان در مشاغل زیادی هستند ولی بیشتر این مشاغل مربوط به کارهای دفتری ورده های پایین مشاغل است وهنوز نتوانسته اند به رده های بالای مدیریتی نفوذ کنند وشاید برایشان امروز آرزویی دست نیافتنی باشد زنان با پرداختن وعلاقه به موضوعات اجتماعی وسیاسی که البته به علت نبود تشکلهای منسجم در جامعه ما سخت تر است میتوانند خود را به جامعه دیکته کنند که راه آسانی نیست ،این راه شروع شده است با ورود زنان به دانشگاهها وفعال شدن انها در موضوعات سیاسی مانند حوادث بعد از انتخابات که زنان خود پیشرو هم بودند ویا انتخابات ریاست جمهوری که زنان در کنار شوهرانشان بودند شاید عده ای بگویند عوام فریبی بوده است ولی از نظر من نیازیست که جامعه میخواهد وگرنه چرا سالهای قبل این اتفاق نمی افتاد واین را باید نقطه شروعی دانست وهمین که زهرا رهنورد همچنان در صحنه مانده است خود نقطه نورانی است که باید به فال نیک گرفت مشارکت زنان در این صد سال روبه رشد بوده ودرست است به کندی پیش میرود اما همچنان ادامه دارد واین تابوی فرهنگ مرد سالارانه ترک برداشته است وتا پایان این راه وشکل گرفتن شخصیت اجتماعی وسیاسی زن راهی دراز مانده است ولی باید قبل از هر کاری وتصویب هر قانونی از لایه های پایین جامعه شروع کرد ونگرش ها را نسبت به شخصیت زن تغییر داد همین افرادی که دم از برابری حقوق زن ومرد میزنند آیا اعتقادی به این حرف دارند ؟
در ادامه این مطلب به موانع ومشکلاتی که پیشرو است ونیز به کارهایی که باید انجام گیرد تا فرصت ورود به عرصه های اجتماعی وسیاسی فراهم شود
موانع؟
1-فرهنگ مردسالاری حاکم،فرصت وامکان فعالیت ورود زنان را به عرصه سیاسی –اجتماعی گرفته واینگونه جا افتاده که زنان صفتی مانند ، ناتوانمد بودن ،مدیر ومدبر نبودن ،ضعیف بودن ،احساسی بودن و...مهیا نمیسازد واگر هم مهیا باشد ورود به آن سخت ودشوار است
2-عرصه برای مشارکت سیاسی طوری تصویر شده است که تنها بر اثر علایق مردانه شکل میگیرد ودر آن پرداختن به حوزه زنان ،زنانه تلقی میگردد.
3-تهدید وتحقیر شخصیت انسانی که نسبت به زنان اعمال میشود باعث شده تا زنان جامعه نسبت به قوا وتواناییهای خود ناباور شوند وضربه های روحی وجسمی جبران ناپذیری بخورند
4-وجود تضادهای فکری واعتقادی بین عینیتهای جامعه وحقیقت مطلوب وآرمانی موجود
5-عدم شرکت زنان در مشارکت اجتماعی وبکارگیری آنان در تصمیم گیریهای گروهی وجمعی واینکه به نحوه اندیشه وقدرت وخردورزی آنها در کارهای گروهی بهایی داده نمیشود.
6-مورد دیگر ایجاد نا امنی ونگاهی است که توسط مردها به زنان میشود وانها را برای خواسته هایی غیر ازحضور فعال آنها در جامعه وجود دارد


وحال کارهایی که باید انجام شود تا این فرصت حضور بدست آید




1-ابتدا باید قبل از هر کاری، فرهنگ وساختارهای ذهنی موجود در جامعه دچار تغییر وتحول مثبت به زنان شود هر قانونی ،تبصره ای وعملی روبنایی است و موقتی ،وره به جایی نمیبرد باید فرهنگ را از پایین دچار تحول کرد واین کار باتغییر افکار تک ،تک افراد جامعه امکان پذیر است
2-خود زنان باید به توانمندیها ،شایستگیها واستعدادهای خود مومن وآگاه شوند ،وبه این باور برسند که خواستها،نیازها ومطالبات آنها نیز بعنوان یک نیمه دیگر اجتماع باید در نظر گرفته شود
3-اصلی ترین وظیفه همه انسانها وبخصوص زنان ،رسیدن به سرچشمه های دانایی است چرا که تنها با خردورزی افراد هر چامعه است که آن جامعه به سوی نیکی وپیشرفت حرکت میکند باید زنان با دخالت در امور سیاسی واجتماعی که نمایانگر بلوغ فکری ورشد شعور وآگاهی آنان است برای انجام این مهم زنان باید خود را با مهارتها و تخصصها وفنون مجهز کنند
4- مورد دیگر وظیفه ما مردان است که به زنان جامعه اعتماد کنیم وبه آنها فرصت حضور در عرصه مشارکت اجتماعی بدهیم ونگاه سنتی خود را به انها تغییر دهیم ودر عرصه اجتماعی به عنوان یک انسان همسو به آنها نگاه شود وسعی کنیم ناامنی موجود در جامعه را به فرصت برای حضور زنان در اجتماع تبدیل کنیم .


ادامه راهکارها به خوانندگان واگذار میشود
لیست وبلاگهای دوستانی که در این باره مطلب نوشته اند:
چرکنویسهای پاک                                 http://wwwpureproof1.blogspot.com/ 
لیلیانا                                                http://www.liliana2.blogsky.com/
پدرام بارانی                                        http://pedrambarani.wordpress.com/ 
درمه                                                 http://dar-mah.blogspot.com/ 
آرام ولی مصمم                                   http://peiton.blogfa.com/ 
معجزه امید                                         http://mojezehope.persianblog.ir/ 
منطقه ای بیطرف در یک منزل مس          http://dankyshoot.blogspot.com/
کورسوی حقیقت                                  http://koorsooyehaghighat.blogfa.com/
جایی سبز تر از همیشه                         http://ghazale6.blogdoon.com/
گلهای لیمویی                                     http://dararezuymoj.blogfa.com/  

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

................درسی بزرگ..................


. قبل از ساعت هشت صبح،‌ دسته های کوچکی از نوجوانان و جوانان به راهنمایی و حمایت اوباشان، رانندگانی را که از شمیران عازم تهران بودند، متوقف می کردند و عکس محمد رضا شاه را روی شیشه جلوی اتومبیل می چسباند و راننده را مجبور به گفتن زنده باد شاه می کردند. حدود ساعت 9 صبح، گروه دیگری از مزدوران سازمان داده شده در میدان بهارستان به طرفداری از شاه شعار داده و به زد و برخورد با طرفداران مصدق پرداختند. مقارن ساعت 10 صبح، دارو دسته دیگری از چاقو کشان و اوباشان که تعداد آنها حدود چهارصد تن بود به سرکردگی طیب حاج رضایی و حسین رمضان یخی ، سبزه میدان و میدان ارک را اشغال کرده و با شعار زنده باد شاه به گروههای سی چهل نفری تقسیم شده و هر گروه به یکی از وزارتخانه ها، بانک ها و ادارات دولتی هجوم برده و اشغال می کردند. به نظر می رسد که بیشترین هزینه ی کودتای 28 مرداد صرف دستمزد چاقوکشان و اوباشان و هزینه تجهیز مردم بی خبر جنوب تهران، برای ایجاد تظاهرات به طرفداری از شاه گردیده است. هم زمان با آغاز عملیات از سوی سازمان شهری، قرار بود که سران عشایر در شهرهای عمده ی جنوبی به نمایش برخیزندو عده ای با تانک به طرف خانه مصدق رفتند وپس از چندی مقاومت نظامیان وفادارخانه مصدق تسخیر شد ورادیو اعلام کرد که دولت سقوط کرده ومصدق از نخست وزیری عزل وزاهدی نخست وزیر اعلام شد.




آنچه خواندید قسمتی از داستانی بلند از سقوط دولتی میهنی بود که برای سربلندی این سرزمین بپا خواسته بود وداستان سقوطش نقطه عطفی در تاریخ ایران است تا فراموشمان نشود واین حادثه دیگر تکرار نشود دولتی که با همکاری عده زیادی سقوط کرد از مذهبیها به رهبری کاشانی گرفته ، توده ایها، سلطنت طلبان ،بیگانگان ولشکر پیاده نظام عوام که تا نباشند اتفاقی نمی افتد وشاید اگر دولت سقوط نمیکرد امروز وضع چنین نبود ومسیر تاریخ به اینجا نمیرسید شاید بهترین صفت برای مصدق مرد تنها بود کسی که در وطنش بخاطرسربلندی وطنش مبارزه کرد اما در بین مردمش تنهابود تا لحظه مرگ که در احمد اباد تنها از این دنیا رفت تا شاید بعد از مرگش عده ای به رفتنش افسوس بخورند کسی که تا زنده بود عده ای میگفتند او طرفدار شوروی وتوده ایست وتا از دنیا رفت میگفتند او انگلیسی بود ،بعدها سندی منتشر شد که نشان میداد دولت انگلستان به عده ای پول میداد تا در روزنامه ها بنویسند مصدق طرفدار انگلستان است تا با این کار او رانزد مردم فردی طرفدار انگلیس تلقی کنند مصدق تنها بود وتنها رفت شاید مانند امیرکبیر ،فراهانی،ودیگر آزادیخواهان این سرزمین.داستان مصدق یاد داستانی باستانی انداختم که فردی که خاندانش پادشاه نبودند ادعای پادشاهی کرد وپادشاه شد اما مردم او را در خیابانها کشیدند ومیگفتند خون شاهی در رگش نیست .






کودتای 28 مرداد از این نظر مهم است چون دولتی ملی سقوط کرد ونیروهای کودتا هم از طیفهای گسترده ای بودند علمایی که بعلت مخالفت با مصدق تن به این کودتا دادند وایت الله بهبهانی با موافقت کاشانی تظاهرات اون روز را به راه انداخت ونیروهای مذهبی هم همراهی کردندونیز اوباشی که به پیشوایی شعبان بی مخ وطیب حاج رضایی شرکت داشتند وعوامی که دیروز یا مرگ یا مصدق را سر میداند ودر روز28 مرداد مرگ بر مصدق سر دادند ومثل همیشه تغییر جهت دادند تا به ما بیاموزند تا آگاهی اقشار جامعه صورت نگیرد کودتای 28 مرداد همیشه محتمل است ونظامیانی که حاضر شدند دوباره دیکتاتوری به مسند قدرت برگردد وشاید خود مصدق که خیلی پاک وصادق بود چون از رخ دادن کودتا مطلع بود ولی نمیخواست به زور متوسل شود ووقتی بعد از کودتای نافرجام 25 مرداد طرفدارانش تظاهرات کردند انها را به آرامش وتمام کردنش ترغیب کرد ونمیدانست که حزب باد هر آن تغییر جهت میدهند وشاید هم میخواست سیاستمداری صادق باشد کودتای28 مرداد باعث شد که مسیر تاریخ ایران عوض شود دیکتاتوری بشکلی بدتر برگردد وشاید افراطی گری ومبارزه مسلحانه ای که بعدها برای براندازی صورت گرفت نتیجه اش شد وباید یادمان نرود غربی که امروز ازدموکراسی سخن میگوید دیروز دولت مردمی را ساقط کرد وبجایش دیکتاتوری را حمایت کرد والبته ان زمان منافعش ایجاب میکرد وامروز هممنافعش در طرفداری از دموکراسی ایجاب میکند واگر بزرگترین دلیل ان کودتا از نظر من رشد نکردن مردم وعدم بینش سیاسی درست ونداشتن اگاهی کافی بود آگاهی که هنوزم بدست نیامده شاید دیروز به علت نبود امکانات توجیح شدنی بود اما امروز دیگر تکرار کردن آن حادثه ها توجیهی ندارد وباید آگاه شد ودوست ودشمن این سرزمین را شناخت تا دیگر کودتا به هر شکلش دوباره رخ ندهد کودتایی که البته سال قبل به شکل دیکری رخ داد با خریدن رای ، فریب مردم واستفاده کردن از عدم رشد عوام وفریب مذهبی که رخ داد اما این بار شکلش فرق داشت ولی دلیلش یکی بود عدم آگاهی مردم البته نه همه، از مسائل
قسمتی از آخرین گفته های دکتر فاطمی کسی که پیشنهاد ملی شدن نفت راداد، قبل از مرگ:
"من از مرگ ابايي ندارم. آن هم، چنين مرگ پرافتخاري. من مي ميرم که نسل جوان ايران از مرگ من عبرتي گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارند جاسوسان اجنبي به اين کشور حکومت کنند."


در بامداد 19 آبان سال 1333 بدن نيمه جان دکتر فاطمي را که به شدت زخمي و تب آلود بود کشان کشان به پاي جوخه اعدام مي برند و با شليک 8 گلوله توسط چهار سرباز در لشکر 2 زرهي تيرباران مي کنند تا دفتر زندگي «دکتر سيد حسين فاطمي» براي هميشه بسته شود

.................خوشحال میشم هر یک از دوستان پیامدهای این کودتا را به نظر خودشان بنویسند تا این نوشته کامل شود...................

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

محمّد جان! اگر امروز خودت بودی به این اسلام، تسلیم میشدی؟

خواستم مطلبی برا این حال وهوابنویسم که به سایت یکی از دوستان رفتم ومطلب زیبا ودر عین حال مستند دیدم که یه جورایی حرف دل منه برا همین تو وبلاگم میذارمش.

محمد جان! در این سحر! در این هوای گرگ و میش که مرا به یاد گرگ های درنده ای می اندازد که میش ها را به قصد جراحت حمله ورند اما فراموش کرده اند که دوران تاریکی را نیز پایانی است، برایت قلم می فرسایم. در این هنگامه ی سحر! نیّت کرده ام تو را مثل هیچ وقت بخوانم و از سر بی ریایی صدایت کنم و دوستانه بگویم محمد جان لبخند هایت را دوست دارم!

محمد با صفایم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که جاهلان تو را در گوشه ای از صحرا میافتند و از تو میخواستند برایشان قصه بخوانی. تو نیز با تبسم های زیبایت در حالیکه سر آنان را بر روی زانو داشتی، وحی هایت را برایشان می خواندی. و زمانی که سعی در سامان پیروانت داشتی، شبانه همان سر به زانویت نهاده ها، قصد قتلت کردند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، متهم به جنگ طلبی و خون خواری می شوی.

محمد عزیزتر از جانم! دوستت دارم؛ آن هنگام که تمام عمر به امین ملقّب بودی اما وقتی امانت خدایت را بازگو کردی، دشمن هایت در بیابان تبعیدت کردند و زخم های التیام ناپذیر بر روح خسته ات زدند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، تو را اتهامی چون راهزنی می زنند.

ای همچو گلها همیشه معطر و خوشبو! دوستت دارم؛ آن هنگامی که در سجده بندگی غرق بودی و با خدایت خاشعانه از عشق می گفتی و فردی رَحِم شتر تازه هلاک شده اش را با جنین شتری که هنوز در آن رحم وجود داشت، بر سر و تن همیشه پاکیزه ات کوبید و تو بی آنکه تکانی بخوری، سجده ات را تمام کردی و سپس با چشمانی مغموم نشستی و اندکی بعد گفتی “خدایا این قوم جاهلند، آنها را ببخش!”. بی آنکه لحظه ای بغرّی و غم جهل شان را در سینه نگه داشتی و لبی بر لعن تر نکردی. و بیشتردوستت دارم وقتی که امروز، تو را فردی مالیخویایی تصور میکنند که فقط به فکر عقده گشایی های فقرهایش بود و از بی خردی رنج می برد.

محمد خوش اخلاق! دوستت دارم؛ آن هنگام که از ناراحتی و خشم به جوش می آمدی اما چشمانت را لحظه ای می بستی و با یاری از همان یگانه ای که تو را متحول کرد، قلب خود را بار دیگر وسعت می بخشیدی و در حالیکه از درون آکنده از خشم بودی، سر به فروتنی پایین نگه میداشتی تا بر اثر خشمت از مسیر حق اندکی نلغزی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، مکتبت را به خشونت محکوم می کنند.

محمد خنده رو و صبورم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که جاهلانی پیرامونت را گرفته و با حرفهای بیهوده تو را مشغول میکردند، اما تو باز هم لبخند می زدی و باز هم صبوری میکردی. تو را دوست دارم آن هنگام که بی هیچ چشم داشتی خاطر را رنجور از سنتهای بی حاصل و مرگبار جاهلان می کردی و تمام کوششت را در اصلاح و هدایت می کردی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، تو را متهم می کنند که پایه گذار سنتهای خرافه هستی و پیروانت نیز با رفتارهای منحرفشان، این دعاوی را تقویت می کنند.

محمد معقولم! دوستت دارم؛ آن هنگام که مردمت از تو معجزه ای طلب میکردند، غافل از آنکه هر روز به بزرگترین معجزه تاریخ گوش میدادند و تو بر ایشان روزانه آنرا می خواندی و اما در پاسخ طلبشان باز هم تبسم می کردی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، تو را نه به پیامبری که به ساحر بودن می شناسند.

محمد با گذشتم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که برای ایجاد نزدیکی اقوام و سامان بیوه های شهیدان و در جنگ کشته شدگان، تن را به سختی زن داری می دادی و جاهلان به ابتر بودن، استهزایت می کردند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، متهم به زن بارگی و بوالهوسی می شوی.

محمد مهربانم! دوستت دارم؛ آن هنگام که دست های دخترت را می بوسیدی و با چشمان روشنت، برق شادی را به جاهلانی نشان می دادی که دختران را در زیر خرمن ها خاک می کردند تا از بیم بی آبرویی دختر دار شدن! برهند. و بیشتر دوستت دارم وقتی امروز، آیینت را محکوم به تبعیض جنسیتی می کنند.

محمد راستگویم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که یارانت و امتت همگی بر می آشفتند که محمد چه شده است که روزهاست که خدا تو را نخوانده و وحی بر تو نازل نگشته؟ و خودت از همه بیمناک تر و دل آشوب تر، با چشمان نگرانت اما باز هم روشنت، پاسخی نداشتی و جز صبر بر تقدیر خدا و رفتار بندگانش، هیچ نمی کردی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، متهم می شوی که تمامی وحی ها توّهماتی از ذهن خودت است.

محمد! ای بنده صالح خدا! دوستت دارم؛ آن هنگام که الله را، یگانه خالق هستی، به جاهلان معرفی کردی، کوشا بودند تا تو را با زر و درهمی ساکت کنند و تو ماه و خورشید را نیز بهایی اندک در برابر رسالت ربّ خویش می دانستی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، رسالتت را رنگهای قدرت طلبی و مال خواهی می زنند.

محمد با ادبم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که تمامی اطرافیان، با حضور دهقان گندمگون چهره در مسجد، به خنده و مسخره کردن آن عبد خدا مشغول شدند اما تو با محبتِ تمام، دست پینه بسته ی او را بوسیدی و به اصحاب مرام حقیقی ات را نمایاندی. و تو را بیشتر دوست دارم وقتی که امروز، کاریکاتورهایی را می بینم که تو را به سخره می گیرند.

محمد ژرف اندیشم! دوستت دارم؛ آن هنگام که برای سفارش به منع یک خرما به یک کودک!، عامل قبل از آمر می شدی و کسی در آن ایّام ژرفای نگاهت را درنیافت. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، آنان که خویش را رهرو آیینت می پندارند، بدون هیچ ملاحظه ای با شلّاق حد میزنند و خود در خفا آن کار دیگر می کنند.

محمد! ای آزاده ام! دوستت دارم؛ آن هنگامی که ساعتها با یاران و حتی سبک مغزان مشورت می کردی و علی رغم اشتباه همگان تن به نظر جمع می دادی و همیشه به خاطر آزاد اندیشی ات، مردم زمانت را به نداشتن علم و کفایت راهبری ات به شک می انداختی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، کسانی خود را در جایگاه تو می دانند و قلدرانه سعی بر کرسی نشاندن حرفشان دارند.

محمد خردورز و عقل گرایم! دوستت دارم؛ آن هنگام که مردم پس از مرگ پسرت با دیدن کسوف، در پی رسانیدن تو به مقام خدایی بودند اما تو با خطبه ای کوبنده ذوق ناشی از جهل آنان را محکوم کردی و در دم کشتی. وچه بسا آنان از تو آزرده و نومید گشتند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، پیروانت در ماه عکس فردی را می بینند و مطیع بی تفکر برخی می شوند.

محمد بی ریایم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که هر کسی را می دیدی، حتی کودکی را، سریعا سلام می دادی. بسیاری تو را خرده می گرفتند که چه پیامبری هستی که اینقدر خود را کوچک می کنی و چون بندگان رفتار. در پاسخشان می گفتی مگر از من بنده ترنیز هست؟ آن هنگام که در مسجد می نشستی تا تک تک مردمت بیایند و با تو از دل خسته شان بگویند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، آنان که احساس می کنند وارث جایگاه تو هستند، از اینکه دستشان را ببوسند و از قدم شان تبرک بجویند، لذت می برند. بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، آنان که خویش را طالب حکومت تو می دانند، بندگان پروردگارت را گهگاه دست به سینه به بارگاه خود راه می دهند تا آنان را مدح و ثنا کنند.

تو را، لبخندهایت، شب زنده داری هایت، تضرع های عاشقانه ات، الله اکبر گفتن های سحرگاه های خاشعانه ات و دعوت عقل گرایانه ات و از همه زیباتر چشمان روشنت را دوست دارم.

محمد عزیزم! دعایم کن تا رهرو رهی باشم که راهبرش تویی!

دعایم کن…

منبع: وبلاگ پدرام بارانی آدرس http://pedrambarani.wordpress.com

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

روزه

همانطور که روزه بر امتهای پیشین واجب بوده بر شما نیز واجب است

ماه رمضان رسید و روزه گرفتن بر مسلمانان واجب شده ودر این دوران سوالهای زیادی بوجودآمده وباید برایشان جوابی پیدا کرد. در دنیای امروز برخلاف قرون گذشته ذهنهای پرسشگر سوال میپرسند ودلیل میخواهند که چرا باید روزه گرفت والبته عده ای نیز بکلی دین را طرد کرده اند وبا دلیل یا بدون دلیل آن را رد میکنند وهستند کسانی مانند گذشته که بدون دلیل و به علت عجز پیامبر را جادوگر ودیوانه میخوانند اما امروز از همه اقشار وجود دارد ونمیشود دیگر مانند گذشته برخورد کرد ومن نیز به نوبه خودم با اطلاعاتی که دارم بر خود دیدم که دلایلم را برای روزه گرفتن بنویسم ودیگران هم میتوانند بگویند که چرا میگیرند وچرا نمیگیرند

همان طور که در آیه بالا آمده معلوم میشود که روزه بر امتهای پیشین ودر دینهای گذشته نیز واجب بوده وامری جدید که در اسلام باشد نیست چون از نگاه قرآن دین از ابتدا تا خاتمیت یکی بوده ودر طول تاریخ در حال تکمیل شدن بوده است وفرستادگان خدا با توجه به مقتضیات زمان آنرا بر مردم عرضه میکردند واین نظر که عده ای ایراد میگیرند که بعضی از احکام اسلام مربوط به یهود ،مسیحیت وزردتشت بوده را خود قرآن بیان میکند ونمیتواند عیب ونقصی باشد چون مسلما خدا از ابتدا یکی بوده وخدای عیسی ،موسی وزردتشت یکی بوده است که بعدها پیروان آنها خدای دیگری از او ساختند و دینش را پاره پاره کردند وهر حکمی آن معنای ابتدایی را از دست داده وبه خرافات تبدیل شده که این را نباید به حساب احکام ابتدایی گذاشت.

روزه هم یکی از همین احکام بوده ،چون در بین دیگر ادیان هم سابقه داشته وحتی خود بت پرستان هم روزه میگرفتند ،حال شاید نحوه وهدفشان آن هدف ابتدایی نبوده است مانند قربانی که برای بتها میکشتند واسلام آن را مختص خدا کرد وگوشتش را نه برای خدایان که برای بندگان خدا دانست وروحش را عوض کرد .روزه را نیز میتوان بصورت های مختلفی تعبیر کرد عده ای فقط قصدشان نخوردن از سحر تا غروب آفتاب است وعده ای نیز پرهیز از گناهان وعمل کردن به نیکیهاست وشاید برای عده ای نیز تمرینی برای یازده ماه سال باشد تا هر ماهشان رمضان باشد وخود را برای روزهای سخت آماده کنند این ماییم که به آن معنی میدهیم وهر کس بهره ای از آن میبردنباید ایرادهایی گرفت که جوابشان دردی را دوا نمیکند وفقط سفسطه بازی در دین است سوال هایی را باید مطرح کرد که راهگشای امروزمان باشد بدون تعصب واز روی بی طرفی با همه مسائل برخورد کنیم .
خدا فرموده روزه بگیرید وپاداشش را مشخص نکرده وبه عهده بندگانش گذاشته که هر کدام به اندازه درکشان از آن بهره مند شوند حال عده ای در این ماه پرخوری کنند واز این ماه زخم معده را به ارث ببرند وعده ای نیز در انسان بودن سبقت بگیرند والبته هر کار با ارزشی سختیهایی نیز دارد وگرنه با ارزش نمیشد عده ای میتوانند پیش خود فکر کنند با یک ماه روزه گرفتن با خدا معامله میکنند وگناهان یازده ماهشان پاک میشود وعده ای نیز از بیهودگی روزه بگویند ولی این روزه دار است که میتواند انتخاب کند چگونه از روزه بهره ببرد.
شاید عده ای هم بگویند که روزه از نظر رژیم غذایی درست نیست وباعث مثلا پرخوری در سحر وافطار میشود این دیگر به عهده روزه دار است که چگونه بخورد وچگونه بهره ببردوروزه هم مسلما بهترین رژیم غذایی نیست چون هدف روزه چنین نبوده بلکه به انسان اموزش سختیها وپرهیز از بدیها وتمرین برای خوبیها بوده است ونه بهترین رژیم غذایی .

همانطور که در قرآن آمده که خدا را از روی دلیل وتعقل بپرستید وبه اوایمان آورید ومکرر سفارش به تعقل شده حق همه است که تعقل کنند ودلیل بخواهند همان طوری که وقتی از شراب خوردن نهی مکند میفرماید سودهایی دارد که از زیانهایش بیشتر است وآیه قصاص که میفرماید برای حفظ حیات شماست حال اگر حفظ حیات صورت نگرفت دیگر این حکم بی معنیست.




از همه خواهشمندم دلایلشان را بنویسند چه آنهاکه میگیرند وچه آنها که نمیگیرند تا شاید جوابهای سوالهایی داده شود

۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

فقر امروزی

چهره جدید فقر
در شگفتم از کسی که نانی در خانه اش نمی یابد و با شمشیر برهنه اش بر همه مردم نمیشورد (ابوذر)
جمله بالا مربوط به ابوذر است او چه زیبا میگوید ،چرا بر همه مردم نمیشورد ،راستی چرا همه،چون همه در فقرش سهیم اند ،چه ثروتمندانی که حقش را پایمال کردند و با پا گذاشتن روی گرده اش بالا رفتند وچه فقیرانی که جامه فقر را زیبنده خود میدانند و صدایشان در نمی اید همه را مقصر میداند که او را محروم کرده اند البته خود فقیر هم در این سرنوشت مقصر است .

در این نوشته قصدم مقایسه فقر دیروزی با فقر امروزیست وراهکارهای مقابله با آن به عهده نویسنده وخواننده است تا همه با هم کاری کنیم ،چون حکومت که ادامه حیاتش را بسته به فقر ومحرومیت میداندوکاری اساسی نمیکند چون فقر میتواند مردم را مزدور بار آورد و آنها را قانع به وضع امروزیشان ،چون اگر بهره مند شود چیزهای دیگری میخواهند، چه خوب آقا محمد خان به فرزندش وصیت میکند که:اگر میخواهی بر مردم حکومت کنی همیشه آنها را در فقر نگه دار والبته فرزندانش ونوادگانش خوب این سخن را پیاده کردند ،فقری که میتواند تن فروشی تا خودکشی را به همراه داشته باشد اما فقر امروز با دیروز تفاوتهای زیادی دارد در گذشته فقر تنها نداشتن نان بود ،چون نان جز ضروریات زندگیشان بود ولی امروز فقر چهره جدیدی پیدا کرده است فقر امروزی یعنی محرومیت از هر چیزی که وجود دارد و فرق ندارد چه باشد ،محرومیتی که شاید همین نداشتن اینترنت پر سرعت نمونه ای از آن باشد چه برسد به دسترسی به اینتر نت ،همین سانسور نمونه ای از محرومیتی است که فقر فرهنگی می آورد ،فقر امروز دیگر سادگی دیروز را نداردگذشته های دور فقر نداشتن نان بود ،اما امروز دیگر نان تنها نیست وهر گونه محرومیتی فقر تلقی میشود چه اقتصادی وچه فرهنگی و هر کدام هم آسیبهای جدی به جامعه وارد میکند جامعه ای که باید پویا باشد و با پیشرفت روز حرکت کند آسیبهایی که از سرخوردگی گرفته تا کینه ونفرت نسبت به جامعه به بار می آورد ،شاید اگر نشود فقر را ریشه همه آسیبهای اجتمایی دانست اما میتوان گفت عامل بسیاری از این آسیبها فقر ومحرومیت است چه آن کودکی که بخاطر دزدیدن تکه نانی در باز پروری مجازاتش را تحمل میکند وآن فردی که در بزرگسالی هم نوع های خود را میکشد به خاطر محرومیتهای کودکی ونیز ان نوجوانی که بخاطر کمبود امکانات امروزی رو به مواد مخدر می آورد همه ریشه در فقر ومحرومیت دارند ،محرومیتهایی که باهم تفاوت دارند وهر کدام از چیزی ناشی میشود از فقر اقتصادی گرفته تا محرومیت از عاطفه مادری.

دیگر مثل گذشته نمیتوان براحتی با آن مبارزه کرد وفقط مشکل نان مردم راحل کرد وزندگی بخور نمیری را به آنها عطا کرد چون باید همه محرومیتها را بر طرف کرد وجامعه را با دنیای امروز حرکت داد ،یک مثال از این واقعیت را که همه طی این مدت دیدیم را میشود نام برد روزی که شبکه فارسی وان شروع بکار کرد و طی مدتی کوتاه کسانی را که با نفس ماهواره مشکل داشتند را هم قانع کرد که رو به ماهواره بیاورند، چه چیز باعث شد شبکه ای که فیلمهایی که کیفیت پایین دوبله آنها بر همه روشن بود را به خود جلب کند وموقعی که گرفتار پارازیت شد تکاپوی عجیبی در جامعه شکل گرفت که انگار انقلابی شده است ووقتی ازبیرون به جامعه نگاه میکردی باید به حالش میگریستی ،جامعه ای که از تمدن وفرهنگ غنی اش حرفها گفته اند ،انگار مردم عهد قجرند ویکباره گویی زلزله ای شکل گرفته واین ناشی از محرومیتی بود که بر جامعه اعمال میشد وجامعه بایستی به مرور زمان با این نوع زندگی وفرهنگ آشنا میشد وآسیبها یش را میشناخت اما عده ای که حیاتشان را در جهل وناآگاهی مردم میبینند باز هم صورت مسئله را پاک کردند وجامعه را مانند جامعه ای عقب افتاده ومحروم میخواهند هر محرومیتی فقر می آورد فقط شکلش فرق میکند از فقر علمی گرفته تا اقتصادی ،فرهنگی و عاطفی ،همه جامعه را به گذشته سوق میدهد ومانند مرده ای میشود.

خلاصه مطلب اینست که چه باید کرد از کارهایی که ما میتوانیم وانجام نمیدهیم، برای ریشه کن کردن این فقر که خمودگی جامعه را درپی دارد باید چه کرد.

راهکار با شما خواننده گرامیست..........................

,واینجا هم یه شعر رو از خواننده ای که نمیشناسم

فــــــــــــــــــــــــقــــــــــــــــــــــــــــر

فقر همه جا سر میکشد

فقر٬ گرسنگی نیست

فقر٬ عریانی هم نیست

فقر٬ چیزی را نداشتن است٬ ولی آن چیز پول نیست

طلا و غذا نیست

فقر٬ ذهن ها را مبتلا میکند

فقر٬ بشکه های نفت را در عربستان تا ته سر میکشد

فقر٬ تیغه های برنده ماشین بازیافت است٬ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند

فقر٬ کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند

فقر٬ همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند

فقر٬ پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود

فقر٬ همه جا سر میگشد

فقر٬ شب را بی غذا سر کردن نیست

فقر روز را بی اندیشه سر کردن است

۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

مشروطه؛ سرآغاز صدسال تلاش برای مشروط کردن قدرت

امروز سالروز مشروطيت است وحيفم آمد مطلبي در اين باره در بلاگ نگذارم ولي به علت كمبود وقت اين كار ميسر نشد تا اينكه تصميم گرفتم مطلبي از ميرحسين موسوي بگذارم ونقدش را به عهده خواننده آن
در سالروز پیروزی مشروطیت هستیم و طنین نام مشروطیت بیش از یکصد سال است که باخود پیام لزوم مشروط بودن قدرت را حمل می کند. در کنار خواست برای عدالت، آزادی و قانون، تلاش برای مشروط کردن قدرت یکی از دستاوردهای مجاهدت گذشتگان ما و فداکاری آنهاست. گرچه نهادهای برآمده از مشروطیت با استبداد شبه تجددگرای رضا خانی با مانع روبرو شدند وبا دادن قربانی های بسیار روند مردمسالاری متوقف گشت و دوره ظلمانی پهلوی اول و دوم دستاوردهای اصلی و ارزش های بنیادی مشروطیت را زیر سایه قرار داد ولی این ارزشها که بادادن قربانی های بسیار بدست آمده بود با ادامه مبارزات مردم برای رهائی از خودکامگی و اقتدارطلبی و نیل به آزادی و عدالت و حاکمیت بر سرنوشت خود ادامه یافت.

قربانی های صدر مشروطیت تا سرنوشت سردارملی ستارخان و شهادت نماینده شجاع ملت مدرس و قتل و حبس بسیاری از آزادیخواهان دیگر، شاهدی برای دشواری راهی بوده است که مردم آن را هرگز رها نکردند. نهضت ملی کردن نفت و خیزش مردمی ۱۵ خرداد و مبارزات نفسگیر در سالهای دهه چهل و پنجاه همه وهمه نشان می دهد که آنچه با مشروطیت بدست آمد هر گز از سوی مردم خوار شمرده نشد بلکه همواره آن دستاوردها به عنوان هادی مردم در مبارزاتشان بکار گرفته شد.

پیروزی انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی در بهمن ۵۷ نتیجه یکصد سال مبارزه با فراز و نشیب ملت ما در طول تاریخ است. امروز مشاهده علائم باز تولید استبداد و خودرایی و گریز آشکار از قانون و حاکمیت روز افزون دروغ نشان می دهد که راه طی شده هنوز به اهداف خود نرسیده است. ظلم و جور و خفقان چه در زمان ناصرالین شاه باشد چه پهلوی ها و چه جمهوری اسلامی مردود است و در جمهوری اسلامی ظلم وستم بدتر و سیاه تر است چرا که زیر پوشش نام اسلام چنین تبهکاری هائی صورت می گیرد و همه می دانیم در همان اوان مشروطیت به شکلهای مختلف بعضی از علما از جمله علامه نائینی استبداد دینی را بدترین دانستند. تجربه یکصد سال اخیر و آنچه در یک سال گذشته اتفاق افتاد نشان می دهد در میان مفاهیم کلیدی مربوط به انقلاب مشروطیت از عدالت و آزادی و حکومت قانون، مشروط کردن و مسئول کردن قدرت اهمیت سرنوشت سازتری دارد.

امروز مدام از ملت ما به نام دین تبعیت بی چون و چرا از کانون های قدرت خواسته می شود بی آنکه به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود اشاره ای شود و یا از کرامت ذاتی انسان ها ویا حقوق شهروندی نامی به میان آید و یا به استدلال حق تعیین سرنوشت توسط ملت که حضرت امام در بدو ورود در بهشت زهرا آن را با صراحت اعلام و برهان قوی برای آن اقامه کردند توجهی شود. طرفه آنکه اقتدارگرایان از اینکه در مورد جنایات بر کف خیابانها در روزهای۲۵و۳۰ خرداد و روز عاشورا وکوی دانشگاه و زندانهامورد سوال قرار بگیرند و یا ازآنها در مورد قانون گریزی های گسترده بازخواست شود عصبانی می شوند و به تهمت افکنی و دروغ و خشونت بیشتر روی می آورند. پس از بستن روزنامه ها و تبدیل صداوسیما به یک رسانه هتاک و غیرملی و لشگرکشی علیه فضای مجازی که باخلاقیت فرهیختگان اغلب جوان تبدیل به معبری برای تعامل و اطلاع رسانی بدون سانسور و شفاف شده است حتی تاب یک خبرگزاری ملی نیمه جان را نمی آورند واین منفذ گرد گرفته را نیز بر خلاف قانون و بدون توجه به عواقب آن کور می کنند. اگر درست نگاه کنیم امروز هیچ مانعی برای پیشروی و گسترش استبداد دیده نمی شود. ازاین روست که دقت در تاریخ مشروطیت به ما می آموزد که مبارزه برای یافتن ساز و کارهائی که قدرت را مشروط سازد با اهمیت ترین چهره مبارزات مسالمت جویانه است که ملت ما در دور تازه، آن راآغاز کرده است. بخشی از مطالبات جنبش سبز بصورت روشنی این وجه از مبارزه کنونی ملت را آشکار می سازد.

حق تجمعات و آزادی رسانه ها و قبول تکثر در سطح ملی بدین دلیل با مخالفتهای جدی از سوی اقتدارطلبان روبروست که به صورت روشن دایره نفوذ قانونگریزانه اقتدار طلبان را محدود می کند. همچنین تمکین نکردن اقتدار گرایان در مقابل مطالبه اجرای بی کم و کاست قانون اساسی نشان می دهد که تاچه حد دل کندن از سریر قدرت و پاسخگو بودن در مقابل ملت برای یال و کوپال دارها و صاحب منصبان دشوار است. و همه می دانیم اولین قدم در قبول اجرای قانون اساسی اعلام قبول حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود از سوی حاکمان است. غمض عین در مقابل این حق روشن در حقیقت پشت کردن به همه دستاوردهائی است که ملت ایران در طول یکصد سال و بویژه در جریان انقلاب اسلامی آ نرا بامجاهدت فراوان به دست آورده است.

درمیان همه مطالبات و راه کارهائی که برای نیل به حاکمیت مردم بر سرنوشت خود و پاسخگو کردن قدرت و مشروط کردن آن وجود دارد تمهید برای انتخابات آزاد و رقابتی با اهمیت ترین آنهاست. انتخاباتی که با گزینشهای شورای نگهبان و نحوه نظارت آن تبدیل به مراسم عزای ملت برای مرگ میثاق ملی نگردد. به همین دلیل همگانی کردن خواست برای انتخابات آزاد ورقابتی یک وظیفه سرنوشت ساز برای همه کسانی است که ایران را خانه همه ایرانیان با همه تنوع و تکثر می دانند.


منبع: کلمه نويسنده :مير حسين موسوي